امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

تیر کشیدن به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

درد کشیدن

فونتیک فارسی

tir keshidan
فعل لازم
to twinge, to throb (with pain), to smart, to having a shooting pain, to a sharp pain, to sting

- تیر کشیدن پاهایم

- a shooting pain in my feet

- بعد از خیره شدن به صفحه‌ی نمایش به مدت طولانی، سرم تیر می‌کشد.

- My head throbs after staring at the computer screen for too long.
پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت تیر کشیدن

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «تیر کشیدن» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/تیر کشیدن

لغات نزدیک تیر کشیدن

پیشنهاد بهبود معانی