امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

حساب کردن به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

محاسبه کردن

فونتیک فارسی

hesaab kardan
فعل لازم
to calculate, to figure, to compute

- ناصر مبلغ بدهی خود را دقیقاً حساب کرد.

- Nasser carefully calculated the amount he owed.

- این ابزارها فواصل را دقیق حساب می‌کنند.

- These instruments compute distances precisely.
شمردن

فونتیک فارسی

hesaab kardan
فعل لازم
to number, to count

- داور خطاهای من را حساب نکرد.

- The referee did not count my misses.

- گل‌شمار هاکی در پایان بازی گل‌های هر تیم را حساب کرد.

- The hockey scorer numbered the goals for each team at the end of the game.
ارزش قائل شدن، روی چیزی حساب کردن

فونتیک فارسی

hesaab kardan
فعل لازم
to reckon, to take into account, to expect, to count, to regard

- روی قول تو حساب می‌کنم.

- I reckon on your promise.

- آن‌ها را از دوستان خود حساب می‌کنم.

- I reckon them my friends.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد حساب کردن

ارجاع به لغت حساب کردن

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «حساب کردن» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/حساب کردن

لغات نزدیک حساب کردن

پیشنهاد بهبود معانی