امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

سرزمین به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

ناحیه، کشور

فونتیک فارسی

sarzamin
اسم
country, territory, region, area, land, ground, clime, realm, dominion, province

- سرزمین کوهستانی

- mountainous country

- به سرزمین کشور همسایه تجاوز کردن

- to encroach on the territory of a neighboring country

- خون سربازان ما این سرزمین را مقدس کرده است.

- This ground has been hallowed by the blood of our soldiers.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد سرزمین

ارجاع به لغت سرزمین

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «سرزمین» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/سرزمین

پیشنهاد بهبود معانی