معنی شروع به انگلیسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

معنی و نمونه‌جمله‌ها

آغاز، ابتدا

فونتیک فارسی

'shoroo

اسم

beginning, start, commencement, outbreak, initiation, rise, outset, inception, dawn, onset

- شروع سال تحصیلی همیشه زمان مهیجی است.

- The beginning of the school year is always an exciting time.

- شروع رابطه‌مان سخت بود اما مسائلمان را با یکدیگر حل کرده‌ایم.

- The beginning of our relationship was rocky, but we've worked through our issues.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد شروع

آغاز، ابتدا، اوایل، بدو، عنفوان، مقدمه، نخست ≠ ختم

ارجاع به لغت شروع

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «شروع» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/شروع

لغات نزدیک شروع

پیشنهاد بهبود معانی