امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

لش به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

تنبل، بی‌عار، بیکار

فونتیک فارسی

lash
صفت
lumpish, inert, lazy, idle, sluggish, klutz, clumsy

- تنه‌ی لش خود را تکان بده!

- Move your lazy carcass!

- او وارد اتاق شد و مثل لش خود را روی کاناپه انداخت.

- He entered the room and lumped on the sofa.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد لش

ارجاع به لغت لش

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «لش» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/لش

لغات نزدیک لش

پیشنهاد بهبود معانی