تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
- با کشتی به آنجا سفر کردیم.
- از کشتی پیاده شدن
- با کشتی فرستادن
- سوار کشتی شدن
- سوار کشتی کردن
- سینهی کشتی، جلوی کشتی
- عرشهی کشتی
- عقب کشتی، پاشنهی کشتی
- کشتی اتمی، کشتی با سوخت اتمی
- کشتی اقیانوسپیما
- کشتی بادبانی
- کشتی باری
- کشتی بازرگانی
- کشتی بخار
- کشتی پارویی
- کشتی تفریحی
- کشتی طوفانزده
- کشتی جنگی
- کشتی چاپاری، کشتی نامهبر
- کشتی خصوصی
- کشتی دو دکله
- کشتی را به آب انداختن
- کشتی راندن
- کشتی رودخانهای، ناو رودخانهرو
- کشتی شنکشی، کشتی لاروبی
- کشتی شیلاتی
- کشتی صیادی، کشتی ماهیگیری
- کشتی صید مروارید
- کشتی فضایی، سفینهی فضایی، فضا ناو
- کشتی گزاره، فری
- کشتی مسافری
- کشتی مینروب
- کشتی مینگذار
- کشتی نجات
- کشتی نفتکش
- کشتی نفتکش بزرگ، ابرنفتکش
- کشتی نفربر
- کشتی نوح
- کشتیها، ناوگان
- کشتیهای بازرگانی، ناوگان بازرگانی
- کشتیهای جنگی، ناوگان جنگی
- کشتی هواپیمابر، ناو هواپیمابر
- کشتی هماپیمابر اتمی
- کشتی هوایی، بالون، هواناو
- کشتی یخشکن
- کشتی یدککش
- تشک کشتی، تشک کشتیگیری
- کشتی آزاد
- کشتی فرنگی
- مربی کشتی
- مسابقهی کشتی، هماورد کشتی
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «کشتی» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/کشتی