امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

گیر دادن به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

گیر انداختن

فونتیک فارسی

gir daadan
فعل متعدی
عامیانه to betray, to inform on, to jam

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

- آن تروریست دو نفر از همدستان خود را گیر داد.

- That terrorist informed on two of his collaborators.

- شاهد برای گیر دادن مجرم مردد بود.

- The witness was hesitant to inform on the criminal.
پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت گیر دادن

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «گیر دادن» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/گیر دادن

لغات نزدیک گیر دادن

پیشنهاد بهبود معانی