امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

گیر کردن به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

گیر افتادن

فونتیک فارسی

gir kardan
فعل لازم
to be stuck, to jam, to get caught, to clog, to misfire, to lodge, to foul, to become snagged, to stumble, to get trapped, to snarl, to stick

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

- در مسئله‌ای گیر کردن

- to be stuck by a problem

- پیراهن بلندش زیر صندلی گیر کرده بود.

- Her long dress got caught under the chair.
پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت گیر کردن

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «گیر کردن» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/گیر کردن

لغات نزدیک گیر کردن

پیشنهاد بهبود معانی