امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Accomplice

əˈkɑːm- / / əˈkʌm- əˈkʌmplɪs
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    accomplices

معنی و نمونه‌جمله

noun countable
حقوق هم‌دست، شریک یا معاون جرم

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- He was betrayed by his accomplice.
- شریک جرمش او را لو داد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد accomplice

  1. noun helper, especially in committing a crime
    Synonyms: abettor, accessory, aid, aide, ally, assistant, associate, co-conspirator, collaborator, colleague, confederate, conspirator, insider, partner, plant, stall
    Antonyms: adversary, enemy, opponent

ارجاع به لغت accomplice

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «accomplice» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/accomplice

لغات نزدیک accomplice

پیشنهاد بهبود معانی