امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Accord

əˈkɔːrd əˈkɔːd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    accorded
  • شکل سوم:

    accorded
  • سوم‌شخص مفرد:

    accords
  • وجه وصفی حال:

    according
  • شکل جمع:

    accords

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adverb noun verb - transitive C2
جورکردن، وفق دادن، آشتی دادن، تصفیه کردن، اصلاح کردن، موافقت کردن(با)، قبول کردن،سازگاری، موافقت، (موسیقی) توافق، هماهنگی،دلخواه، طیب خاطر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- His behaviour does not accord with his words.
- رفتارش با حرف‌هایش جور در نمی‌آید.
- He was accorded much courtesy.
- به او احترام زیادی گذاشتند.
- They gave money on their own accord.
- آن‌ها بنا به خواسته‌ی خودشان پول اهدا کردند.
noun countable
حقوق مصالحه، پیمان، قرار، پیمان غیررسمی بین‌المللی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد accord

  1. noun agreement, mutual understanding (often written)
    Synonyms: 10-4, accordance, concert, concord, concurrence, conformity, congruence, correspondence, deal, good vibes, good vibrations, harmony, okay, pact, rapport, reconciliation, sympathy, treaty, unanimity
    Antonyms: antagonism, denial, disagreement, dissension, opposition, refusal
  2. verb give approval, grant
    Synonyms: accede, acquiesce, admit, allow, award, bestow, concede, confer, endow, give, present, render, tender, vouchsafe
    Antonyms: argue, challenge, deny, disallow, disapprove, oppose, question, refuse, withhold
  3. verb come to agreement
    Synonyms: affirm, agree, assent, be in tune, concur, conform, correspond, fit, harmonize, jibe, match, square, suit, tally
    Antonyms: contest, deny, disagree, withhold

Collocations

Idioms

ارجاع به لغت accord

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «accord» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/accord

لغات نزدیک accord

پیشنهاد بهبود معانی