امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Acquisition

    ˌækwəˈzɪʃn ˌækwəˈzɪʃn
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • شکل جمع:

      acquisitions

    معنی و نمونه‌جمله‌ها

    noun uncountable C1
    فراگیری، اکتساب، استفاده، حصول، کسب، تحصیل، مالکیت، یافت

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام
    - The acquisition of new technology has greatly improved our efficiency and productivity.
    - استفاده از تکنولوژی جدید بهره‌وری و کارایی ما را بسیار افزایش داده است.
    - He collects stamps and his latest acquisition is a Russian stamp.
    - او تمبر جمع می‌کند و آخرین یافتش یک تمبر روسی است.
    - the acquisition of learning
    - کسب دانش
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد acquisition

    1. noun obtaining or receiving
      Synonyms:
      gain acquiring gaining obtainment achievement attainment purchase addition buy possession property winning recovery procurement accretion learning prize retrieval procuration salvage acquirement obtaining procuring pursuit redemption
      Antonyms:
      loss lack need want dearth
    1. noun something obtained, received
      Synonyms:
      gain benefit income earnings profit return wages salary reward prize gift bonus allowance donation commission security fortune wealth riches achievement accomplishment proceeds annuity increment grant dividend remuneration inheritance net premium winnings

    لغات هم‌خانواده acquisition

    • noun
      acquisition

    ارجاع به لغت acquisition

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «acquisition» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/acquisition

    لغات نزدیک acquisition

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    ده واحدی دهانه باجه دهانه منقار مانند دو کوژ دوازده دوجین دوام ندارد دوباره ارزیابی کردن دوباره بکار بردنی دوباره بیمه کردن دوباره تنظیم کردن دوباره سازمان دادن دوباره سهم دادن دوباره گذاری دوباره به خدمت احضار شده دوبلین دوبندی دوتکه دود بیرون دادن دودآکنی دودو