امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Actress

ˈæktrɪs ˈæktrɪs
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    actresses

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A1
سینما و تئاتر هنر هنرپیشه‌ی زن، بازیگر زن
- She aspired to be an actress from a very young age.
- از سن بسیار کم آرزو داشت بازیگر شود.
- The famous actress graced the red carpet with her presence.
- بازیگر مشهور فرش قرمز را با حضورش زیبنده کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد actress

  1. noun woman actor
    Synonyms: diva, ingenue, leading lady, prima donna, starlet

ارجاع به لغت actress

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «actress» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/actress

لغات نزدیک actress

پیشنهاد بهبود معانی