امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Acuminate

American: əˈkjuːmɪnət British: əˈkjuːmɪnɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    acuminated
  • شکل سوم:

    acuminated
  • سوم شخص مفرد:

    acuminates
  • وجه وصفی حال:

    acuminating

معنی و نمونه‌جمله

verb - transitive adjective adverb
نوک‌تیز، نوک‌دار، باذکاوت
- an acuminate leaf
- برگ سرسوزنی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد acuminate

  1. adjective Having an end that tapers to a point
    Synonyms: sharp, acicular, aciculate, aciculated, acute, cuspate, cuspated, cuspidate, cuspidated, mucronate, pointed, pointy
  2. verb To give a sharp edge to
    Synonyms: edge, hone, sharpen, whet

ارجاع به لغت acuminate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «acuminate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/acuminate

لغات نزدیک acuminate

پیشنهاد بهبود معانی