امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Adjudge

əˈdʒʌdʒ əˈdʒʌdʒ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    adjudged
  • شکل سوم:

    adjudged
  • سوم‌شخص مفرد:

    adjudges
  • وجه وصفی حال:

    adjudging

معنی و نمونه‌جمله

verb - transitive
با حکم قضایی فیصل دادن، فتوی دادن(در)، داوری کردن، محکوم کردن، مقرر داشتن، دانستن، فرض کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- He was adjudged a rebel.
- او را یاغی شناختند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد adjudge

  1. verb To make a decision about (a controversy or dispute, for example) after deliberation, as in a court of law
    Synonyms: decide, adjudicate, arbitrate, decree, determine, referee, rule, award, declare, consider, judge, rate, umpire, settle, hold

ارجاع به لغت adjudge

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «adjudge» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/adjudge

لغات نزدیک adjudge

پیشنهاد بهبود معانی