امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Advert

ˈædvɜrːt ˈædvɜːt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    adverts

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive B1
عطف کردن به، مورد توجه قرار دادن، اشاره کردن به

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- adverted to foreign language sources
- به منابع زبان‌های خارجی اشاره کرد
- adverted to the speaker
- به سخنران توجه کرد
noun abbreviation countable
advertisement
- I saw your advert in the newspaper
- تبلیغ شما را در روزنامه دیدم
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد advert

  1. verb To call or direct attention to something
    Synonyms: mention, bring up, refer, touch, attend, point, consider, allude, point out, notice, observe, cite, name
  2. verb Give heed (to)
    Synonyms: attend, hang, pay-heed, give-ear
  3. noun A public promotion of some product or service
    Synonyms: -ad-, advertisement, advertising, advertizement, advertizing

ارجاع به لغت advert

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «advert» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/advert

لغات نزدیک advert

پیشنهاد بهبود معانی