امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Aggrieved

    əˈɡriːvd əˈɡriːvd
    آخرین به‌روزرسانی:

    معنی و نمونه‌جمله

    verb - transitive
    آزرده، محنت‌رسیده ،مغموم ، ستمدیده، محروم(شده) از حق

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری
    - They felt aggrieved at not being allowed to enter.
    - از اینکه به آنان اجازه‌ی ورود داده نشد، احساس رنجیدگی کردند.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد aggrieved

    1. adjective very distressed
      Synonyms: afflicted, depressed, disturbed, grieving, harmed, hurt, injured, oppressed, pained, peeved, persecuted, saddened, unhappy, woeful, wronged
      Antonyms: happy, pleased

    ارجاع به لغت aggrieved

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «aggrieved» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/aggrieved

    لغات نزدیک aggrieved

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    حاشاپذیر حرف ربط همپایه حرق حرکت کردن با زحمت حرکت کردن باخشونت حساب شدنی حشیشه البرق حفظ کردن از حرارت حق الامتیاز نفت حق به جانب کردن حقیرشماری حلقاویز کردن حلقه پیستون حمام کردن حمله متقابل حوزه فرعی حکم اتهام حکم تملک موقت حکم کردن از پیش حکمت ارسطو حیران کردن حیفا حیوان ابرش حیوانی کردن حلقه زینتی حس باصره حرکت کردن با تکان های تند و ناگهانی