امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Allocation

ˌæləˈkeɪʃn ˌæləˈkeɪʃn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    allocations

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable C2
اختصاص، تخصیص، توزیع، تقسیم

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- the allocation of money for building schools
- تخصیص پول برای ساختن مدرسه
- We need to revisit the allocation of tasks within our team to improve collaboration.
- ما باید تقسیم وظایف در تیم خود را برای بهبود همکاری بازنگری کنیم.
- The allocation of funds for the project was carefully planned out.
- تخصیص بودجه برای این پروژه بادقت برنامه‌ریزی شده بود.
noun countable C2
سهم، سهمیه، بودجه، حصه
- Each department received a specific allocation of resources for the quarter.
- هر بخش بودجه‌ی خاصی از منابع را برای سه ماه دریافت کرد.
- The allocation of tickets for the event was limited, so they sold out quickly.
- سهم بلیت‌های این رویداد محدود بود؛ بنابراین آن‌ها به‌سرعت فروخته شدند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد allocation

  1. noun distribution
    Synonyms: allotment, apportionment, appropriation, portion, quota, ration, share

Collocations

لغات هم‌خانواده allocation

  • noun
    allocation
  • verb - transitive
    allocate

ارجاع به لغت allocation

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «allocation» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/allocation

لغات نزدیک allocation

پیشنهاد بهبود معانی