امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Allotment

əˈlɑːtmənt əˈlɒtmənt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun
بخش، تقسیم، تخصیص، سرنوشت، تقدیر، قسمت، توزیع، تعیین، تعیین سهام، سهم، سهمیه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- You have used your allotment.
- شما سهمیه‌ی خود را مصرف کرده‌اید.
- His allotment was smaller.
- حصه‌ی او کوچکتر بود.
noun
(ارتش) مبلغی که به طور منظم از حقوق کسر می‌شود
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد allotment

  1. noun portion assigned or given
    Synonyms: allocation, allowance, apportionment, appropriation, bite, chunk, cut, cut of pie, end, grant, lot, measure, part, piece, piece of the action, quota,rake off, ration, share, slice, split, stint

ارجاع به لغت allotment

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «allotment» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/allotment

لغات نزدیک allotment

پیشنهاد بهبود معانی