امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Ammunition

ˌæmjəˈnɪʃn ˌæmjəˈnɪʃn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    ammunitions

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable
مهمات

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- He had enough ammunition to launch his criticism.
- او دلائل کافی برای انتقاد کردن داشت.
- They used his own letters as ammunition to attack him.
- آنان از نامه‌های خودش برای تاختن به او استفاده کردند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد ammunition

  1. noun projectiles for weaponry
    Synonyms: ammo, armament, ball, bomb, buckshot, bullet, cannonball, cartridge, charge, chemical, confetti, explosive, fuse, grenade, gunpowder, iron rations, materiel, missile, munition, napalm, powder, rocket, round, shell, shot, shrapnel, torpedo

Collocations

ارجاع به لغت ammunition

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «ammunition» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/ammunition

لغات نزدیک ammunition

پیشنهاد بهبود معانی