امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Animation

ˌænəˈmeɪʃn ˌænəˈmeɪʃn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    animations

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun B2
جان‌بخشی، انگیزش، تحریک، سرزندگی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- suspended animation
- حیات معلق
- Upon seeing her son, she spoke with greater animation.
- به محض دیدن پسرش با حرارت و اشتیاق بیشتری صحبت کرد.
- He won an Oscar for his animation of Aladdin.
- او برای ساخت کارتون علاءالدین جایزه‌ی اسکار گرفت.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد animation

  1. noun liveliness; activity
    Synonyms: action, ardor, bounce, brio, briskness, buoyancy, dash, dynamism, ebullience, élan, elation, energy, enthusiasm, esprit, excitement, exhilaration, fervor, gaiety, high spirits, life, oomph, passion, pep, sparkle, spirit, sprightliness, verve, vibrancy, vigor, vim, vitality, vivacity, zap, zeal, zest, zing, zip
    Antonyms: discouragement, dullness, inactivity

ارجاع به لغت animation

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «animation» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/animation

لغات نزدیک animation

پیشنهاد بهبود معانی