امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Annual

ˈænjuəl ˈænjuəl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    annuals

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective B1
سالیانه، یک‌ساله

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- the annual meeting of the board of directors
- نشست سالیانه‌ی هیئت مدیره
- They meet annually.
- آن‌ها سالی یک بار ملاقات می‌کنند.
- annual ring
- حلقه‌ی سالیانه
- annual plants
- گیاهان یک‌سال‌زی
noun countable
(کتاب یا مجله) سالنامه
- This magazine is annual.
- این مجله سالنامه است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد annual

  1. adjective occurring, done yearly
    Synonyms: anniversary, each year, every year, once a year, year end
  2. adjective lasting for a year
    Synonyms: a year’s worth, yearlong
  3. noun book produced once a year
    Synonyms: annuary, report, summary, yearbook

لغات هم‌خانواده annual

  • noun
    annual
  • adjective
    annual
  • adverb
    annually

ارجاع به لغت annual

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «annual» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/annual

لغات نزدیک annual

پیشنهاد بهبود معانی