معنی answerable به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

ˈænsərəbl ˈɑːnsrəbl

آخرین به‌روزرسانی: ۱۲ آذر ۱۴۰۲

صفت تفضیلی:
more answerable
صفت عالی:
most answerable

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective

مسئول، ملتزم، ضامن، جوابگو، پاسخ‌دار، جواب‌دار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

- If anything bad happens,you will be answerable.

- اگر اتفاق بدی بیفتد تو جوابگو خواهی بود.

- The accusations brought against him were not answerable.

- اتهامات وارد بر او قابل دفاع نبود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد answerable

adjective responsible

Synonyms: accountable, amenable, bound, chargeable, compelled, constrained, liable, obligated, obliged, subject, to blame

Antonyms: irrefutable, unaccountable, unprovable

ارجاع به لغت answerable

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «answerable» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/answerable

لغات نزدیک answerable

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

خاد خارج ازوصف خانه جنبا خانه شطرنج خاورسوی خاکروبه گردآوری کردن خاکسترگر خاکشیر مرتع ختام ختم گزاردن خدمت دوسره خراب نکردنی خرابی تدریجی خراشاندن با آلت زبر خراشاندن پوست خراشنده کردن خراشگذاری خراشیدگی بر پوست درخت خرامشگاه خرخنده کردن خرده زارع خز سمور آبی خزانگر خزدست خزه مردابی خسباندن خسپاندن تخم خسپانگر خشک افتادن خشک انداختن خصوصی کردن خط ترازنما درنمودار خط دو راهی خطاگونه خطگذار