امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Apart

əˈpɑːrt əˈpɑːt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adverb B1
جدا، کنار، سوا، مجزا، غیرهم‌فکر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- The shop stood apart from the rest of the village.
- مغازه در فاصله کمی از دهکده قرار داشت.
- We were born two years apart.
- تولدمان دو سال با هم فرق داشت.
- These chairs are set apart for them.
- این صندلی‌ها برای آن‌ها کنار گذاشته شده (رزرو شده) است.
- He stood with his legs apart.
- با پاهای باز از هم ایستاد.
- The lovers could not bear to be apart.
- عاشق و معشوق تاب جدایی نداشتند.
- (all) joking apart
- از شوخی گذشته
- Their marriage is falling apart.
- ازدواج آن‌ها در حال به هم خوردن است.
- Friends who have fallen apart.
- دوستانی که رابطه‌ی آن‌ها به‌هم خورده است.
- David took the clock apart and put it together again.
- دیوید ساعت را از هم باز و دوباره سوار کرد.
- I can't tell those twins apart.
- آن دوقلوها را نمی‌توانم از هم تشخیص بدهم.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد apart

  1. adverb separate
    Synonyms: afar, alone, aloof, aside, away, by itself, cut off, disassociated, disconnected, distant, distinct, divorced, excluded, exclusively, freely, independent, independently, individually, isolated, lone wolf, separated, separately, singly, special, to itself, to one side
    Antonyms: together

Phrasal verbs

  • take apart

    از هم باز کردن، تجزیه کردن

  • tell apart

    تمیز دادن، تشخیص دادن، وجه تمایز قائل شدن، متوجه تفاوت شدن

Collocations

Idioms

  • poles apart

    کاملاً متضاد یا مخالف، زمین تا آسمان تفاوت داشتن، دو قطب مخالف

  • be worlds apart

    زمین تا آسمان فرق داشتن، کاملاً متفاوت بودن، تفاوت بسیاری داشتن، متضاد هم بودن

ارجاع به لغت apart

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «apart» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/apart

لغات نزدیک apart

پیشنهاد بهبود معانی