امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Appertain

ˌæpərˈteɪn ˌæpəˈteɪn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    appertained
  • شکل سوم:

    appertained
  • سوم‌شخص مفرد:

    appertains
  • وجه وصفی حال:

    appertaining

معنی و نمونه‌جمله

verb - intransitive
وابسته بودن، مربوط بودن، متعلق بودن، اختصاص داشتن (با to )

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- duties appertaining to members of Parliament
- وظایف محوله به اعضای پارلمان
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد appertain

  1. verb belong, be connected
    Synonyms: apply, bear, be characteristic of, be part of, be pertinent, be proper, be relevant, have to do with, pertain, refer, relate, touch upon, vest

ارجاع به لغت appertain

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «appertain» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/appertain

لغات نزدیک appertain

پیشنهاد بهبود معانی