امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Armchair

ˈɑːrmtʃer / / ˌɑːrmˈtʃer ˈɑːmtʃeə / / ˌɑːmˈtʃeə ˈɑːmtʃeə / / ˌɑːmˈtʃeə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    armchairs

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective countable A2
صندلی دسته‌دار، صندلی راحتی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
noun adjective countable
(دارای دانش درمورد چیز به‌خصوص نه از راه مشاهده و تجربه و عمل بلکه از طریق غیرمستقیم مثل خواندن یا شنیدن تجربیات دیگران) نظری، پشت میز نشین
- an armchair traveller
- مسافر تخیلی
- an armchair anthropologist
- مردم‌شناسی که از صندلی خود تکان نخورده (و بین مردم نرفته)
- an armchair general
- سرلشگر جنگ‌ندیده
- an armchair agricultural engineer
- مهندس کشاورزی پشت‌میز‌نشین
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد armchair

  1. noun easy chair
    Synonyms: wing chair, Morris chair, captain's chair, elbow chair, recliner

ارجاع به لغت armchair

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «armchair» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/armchair

لغات نزدیک armchair

پیشنهاد بهبود معانی