معنی ascent به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

əˈsent əˈsent

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun

سربالایی، فراز، صعود، فرازروی، عروج

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

- He wrote a best-selling book about the first ascent of Everest.

- او کتابی پرفروش درباره‌ی اولین صعود به اورست نوشت.

- The final ascent to the top of Everest took two hours.

- فرازش (صعود) نهایی به قله‌ی اورست دو ساعت طول کشید.

- an ascent of three degrees

- سربالایی به میزان سه درجه

noun

ترقی، ارتقا، دستیابی (به مقام، قدرت و شهرت)

- Napoleon's ascent to power was quick.

- دستیابی ناپلئون به قدرت، سریع بود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد ascent

noun upward movement

Synonyms: ascendance, ascending, ascension, clambering, climb, climbing, lift, mounting, rise, rising, scaling, spring, take off, gradient, incline, ramp, acclivity

Antonyms: decline, descent, fall, dip, dive, drop
noun a rising higher rank or position

Synonyms: advancement, elevation, promotion, preferment, grade, rise

Antonyms: deposition, discharge, dethronement, expulsion

ارجاع به لغت ascent

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «ascent» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/ascent

لغات نزدیک ascent

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

جعبه خزانه جفت و جور کردن واقعیت جلسه ارتباط با مردگان جلسه محاوره جلسه گفت و شنود جلوس کردن جلوه خود نمایانه جمنده جنباندن ناگهانی جنبش مدرسی جنبه سود جویی دادن به جنتیانا جنجال آمیزی جنوبگانی جنگار جنگپرواز جهانگیرانه جهشمند جهش دادن جهندگی داشتن جواب دادنی جواب قبول جواهر کم بها جودوسری جور شده با خیاطی جوراجور کردن جوزغه جوهر پس دادن جوهرعصیرمعده جوهرکرم جکش خور جگردیس جیک جیک مانند