امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Assistant

    əˈsɪstnt əˈsɪstnt
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • شکل جمع:

      assistants

    توضیحات

    مخفف این لغت asst است.

    معنی و نمونه‌جمله‌ها

    noun countable B1
    دستیار، معاون، نایب

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری
    - assistant to the minister
    - معاون وزیر
    - an assistant editor
    - معاون سردبیر
    - During my first week at work, my assistant was incredibly helpful and welcoming.
    - در اولین هفته‌ی کارم، دستیارم فوق العاده یاری‌گر و خوش‌برخورد بود.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد assistant

    1. noun helper
      Synonyms:
      help friend supporter associate partner aide follower colleague assistant ally mate attendant adjunct backer apprentice collaborator accessory accomplice representative deputy auxiliary cooperator confederate subordinate patron temporary worker temp coadjutor coadjutant helpmate right-hand person flunky gofer secretary fellow worker abettor appointee peon backup

    لغات هم‌خانواده assistant

    ارجاع به لغت assistant

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «assistant» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/assistant

    لغات نزدیک assistant

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دودگیر دور از جاده دور از مد نظر دور افتاده کردن دور زدن یک مانع دور سر گردانی دور لگام دوران انتقاد دوران زوال دوران کیهان دوران خدمت نظام دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون دورفتاده دورنما مانند دوره فروشی کردن دورگه شدگی دورین دوزندگی کردن دوست خواهروار دوطرفگی