امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Awash

əˈwɒːʃ / / əˈwɑːʃ əˈwɒʃ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adverb
مماس با سطح آب، سرگردان بر روی امواج دریا، لبریز

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- a plank awash in a stormy sea
- تخته‌ای که در دریای متلاطم شناور است
- During the rainy season the whole place is awash.
- در فصل بارانی آب همه‌جا را فرا می‌گیرد.
- Suddenly, the country was awash with Japanese products.
- ناگهان سیلی از کالاهای ژاپنی کشور را فرا گرفت.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد awash

  1. adjective Full to the point of flowing over
    Synonyms: big, overflowing, brimful, afloat, brimming, flooded, soaky, inundated

ارجاع به لغت awash

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «awash» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/awash

لغات نزدیک awash

پیشنهاد بهبود معانی