امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Baby-sitter

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
(در ازای دریافت پول و در منزلِ والدین) کسی که از بچه نگهداری می‌کند، بچه‌نگهدار، پرستار بچه
- We need a baby-sitter and a cook.
- به پرستار بچه و آشپز نیاز داریم.
- The baby-sitter treats my son so well as if he were her own son.
- پرستار بچه به‎‌گونه‌ای با پسرم خوب رفتار می‌کند که گویی پسر خودش است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد baby-sitter

  1. noun sitter
    Synonyms: nanny, mother's helper, au pair, caregiver, day-care provider, child-care worker, governess

ارجاع به لغت baby-sitter

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «baby-sitter» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/baby-sitter

لغات نزدیک baby-sitter

پیشنهاد بهبود معانی