امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Backward

ˈbækwərd ˈbækwəd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective adverb C2
به عقب

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
adjective adverb
عقب‌افتاده، به پشت، از پشت، وارونه، عقب‌مانده، کودن
- She took a backward step.
- او گامی به قهقرا برداشت.
- to read a number backward
- عددی را به طور معکوس خواندن
- Iraj drove the car backwards.
- ایرج ماشین را عقب زد (راند).
- a glance backward to the time of Cyrus
- نگاهی به گذشته تا زمان کورش
- The country's economy has gone backward.
- اقتصاد کشور پس‌روی کرده است.
- We are sorry to tell that your son is somewhat backward.
- متأسفانه باید بگوییم پسرتان قدری عقب‌افتاده است.
- one of the most backward countries in the world
- یکی از عقب‌افتاده‌ترین کشورهای جهان
- the backwardness of the leaders' ideas
- عقب‌ماندگی عقاید رهبران
- She bent over backwards to please her husband.
- برای جلب رضایت شوهرش از هیچ کاری فروگذار نمی‌کرد.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد backward

  1. adjective toward the rear
    Synonyms: astern, behind, inverted, rearward, regressive, retrograde
    Antonyms: ahead, forward, to the front
  2. adjective bashful
    Synonyms: afraid, averse, demure, diffident, disinclined, hesitant, hesitating, humble, indisposed, late, loath, modest, reluctant, reserved, retiring, shy, sluggish, tardy, timid, uneager, unwilling, wavering
    Antonyms: aggressive, forward, precocious, unshy
  3. adjective slow in growth
    Synonyms: arrested, behind, checked, delayed, dense, dull, feeble-minded, imbecile, late, moronic, stupid, subnormal, underdeveloped, underprivileged, undeveloped
    Antonyms: developing, fast, intelligent, smart
  4. adverb toward the rear
    Synonyms: aback, abaft, about, astern, back, behind, in reverse, inverted, rearward, turned around
    Antonyms: forward

Collocations

Idioms

  • bend over backwards

    (به‌منظور جلب رضایت یا خشنودی) سخت تلاش کردن، تمام توان خود را به‌کار گرفتن، به آب‌و‌آتش زدن، از هیچ اقدامی فروگذار نکردن، از جان‌و‌دل مایه گذاشتن

  • know something backward(s)

    خوب بلد بودن، از بر بودن

ارجاع به لغت backward

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «backward» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/backward

لغات نزدیک backward

پیشنهاد بهبود معانی