امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Baggy

    ˈbæɡi ˈbæɡi
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • صفت تفضیلی:

      baggier

    • صفت عالی:

      baggiest

    معنی و نمونه‌جمله

    noun adjective
    بادکرده، شل، ول، کیسه‌ای متورم، قلنبه

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام
    - She got out of bed with baggy eyes.
    - با چشمان پف کرده از بستر بلند شد.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد baggy

    1. adjective drooping
      Synonyms: billowing, bulging, droopy, flabby, floppy, ill-fitting, loose, oversize, roomy, sagging, slack, unshapely
      Antonyms: firm, fitting, tight

    ارجاع به لغت baggy

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «baggy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/baggy

    لغات نزدیک baggy

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    جعبه خزانه جفت و جور کردن واقعیت جلسه ارتباط با مردگان جلسه محاوره جلسه گفت و شنود جلوس کردن جلوه خود نمایانه جمنده جنباندن ناگهانی جنبش مدرسی جنبه سود جویی دادن به جنتیانا جنجال آمیزی جنوبگانی جنگار جنگپرواز جهانگیرانه جهشمند جهش دادن جهندگی داشتن جواب دادنی جواب قبول جواهر کم بها جودوسری جور شده با خیاطی جوراجور کردن جوزغه جوهر پس دادن جوهرعصیرمعده جوهرکرم جکش خور جگردیس جیک جیک مانند