امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Balmy

ˈbɑːmi / / ˈbɑːlmi ˈbɑːmi
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    balmier
  • صفت عالی:

    balmiest

معنی و نمونه‌جمله

adjective
مرهم، دارای خاصیت مرهم، خنک‌کننده، خوشبو

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- a balmy day
- روز زیبا، روز خوش
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد balmy

  1. adjective comfortable with respect to weather
    Synonyms: mild, moderate, moist, pleasant, refreshing, summerlike, summery, temperate, tropical
    Antonyms: cool, inclement, wintery
  2. adjective insane
    Synonyms: absurd, bugged out, cracked, crazed, crazy, daft, deranged, dotty, foolish, harebrained, idiotic, loony, mentally incompetent, moronic, nuts, nutty, odd, potty, preposterous, silly, stupid, wacky
    Antonyms: balanced, rational, sane, sensible

ارجاع به لغت balmy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «balmy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/balmy

لغات نزدیک balmy

پیشنهاد بهبود معانی