امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Bandy

ˈbændi ˈbændi
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    bandied
  • شکل سوم:

    bandied
  • سوم‌شخص مفرد:

    bandies
  • وجه وصفی حال:

    bandying
  • صفت تفضیلی:

    bandier
  • صفت عالی:

    bandiest

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive adjective adverb
رد و بدل کردن، این سو و آن سو پرت کردن، بحث کردن، چوگان سر کج، چوگان‌بازی، کچ، چنبری

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- The ideas bandied back and forth between producers and writers.
- عقایدی که مرتباً بین نویسندگان و کارگردانان مبادله می‌شد.
- The reports being bandied about are completely false.
- گزارش‌هایی که دهان‌به‌دهان می‌گردد، کاملاً دروغ است.
- Don't bandy words with him; he is very testy.
- با او یک و دو نکن، خیلی زودخشم است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bandy

  1. verb To give and receive
    Synonyms: exchange, interchange
  2. verb To speak together and exchange ideas and opinions about.
    Synonyms: kick around, Also used with about: discuss, moot, talk over, thrash out, thresh out, toss around, knock about, rap
  3. adjective Have legs that curve outward at the knees
    Synonyms: bandy-legged, bowed, flatfooted, bowleg, club-footed, ill-shaped, bowlegged, pug-nosed, simous, snub-nosed, swaybacked
  4. noun
    Synonyms: banter, barter, carriage, cart, discuss, spar, swap, toss, trade

ارجاع به لغت bandy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bandy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bandy

لغات نزدیک bandy

پیشنهاد بهبود معانی