امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Banish

ˈbænɪʃ ˈbænɪʃ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    banished
  • شکل سوم:

    banished
  • سوم‌شخص مفرد:

    banishes
  • وجه وصفی حال:

    banishing

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
تبعید کردن، اخراج بلد کردن، دور کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- Romeo was banished from his hometown.
- رومئو از شهر خود تبعید شد.
- Akbar tried to banish that thought.
- اکبر کوشید آن فکر و خیال را از خود دور کند.
- to banish wrinkles
- چین و چروک را برطرف کردن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد banish

  1. verb expel from place or situation
    Synonyms: ban, cast out, deport, discard, discharge, dislodge, dismiss, dispel, drive away, eject, eliminate, eradicate, evict, exclude, excommunicate, exile, expatriate, expulse, extradict, get rid of, isolate, ostracize, oust, outlaw, proscribe, relegate, remove, rusticate, sequester, shake off, shut out, transport
    Antonyms: allow, keep, welcome

ارجاع به لغت banish

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «banish» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/banish

لغات نزدیک banish

پیشنهاد بهبود معانی