امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Barb

bɑːrb bɑːb
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    barbed
  • شکل سوم:

    barbed
  • سوم‌شخص مفرد:

    barbs
  • وجه وصفی حال:

    barbing
  • شکل جمع:

    barbs

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive
خار، پیکان، نوک، ریش، خاردارکردن، پیکان‌دارکردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- barbed wire
- سیم خاردار
- The barb of his jokes made us uneasy.
- تندوتیزی شوخی‌های او ما را ناراحت کرد.
- I felt the barb of his personal attacks.
- زنندگی حملات شخصی او را احساس می‌کردم.
- the barbs of ridicule
- طعنه‌های تمسخرآمیز
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد barb

  1. noun point
    Synonyms: arrow, bristle, dart, prickle, prong, quill, shaft, spike, spur, thistle, thorn
  2. noun pointed comment
    Synonyms: affront, criticism, cut, dig, gibe, insult, rebuff, sarcasm, scoff, sneer
    Antonyms: kindness, praise

ارجاع به لغت barb

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «barb» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/barb

لغات نزدیک barb

پیشنهاد بهبود معانی