امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Befuddle

bəˈfədl̩ bɪˈfʌdl̩
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    befuddled
  • شکل سوم:

    befuddled
  • سوم‌شخص مفرد:

    befuddles
  • وجه وصفی حال:

    befuddling

معنی و نمونه‌جمله

verb - transitive
گیج کردن، مست کردن، (با مشروب) سرمست کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- Old age has befuddled him.
- پیری حواس او را مغشوش کرده است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد befuddle

  1. verb confuse
    Synonyms: addle, baffle, ball up, bewilder, bother, daze, disorient, distract, dumbfound, fluster, inebriate, intoxicate, make punchy, mix up, muddle, puzzle, shake, stupefy, throw off
    Antonyms: clear up, explain

ارجاع به لغت befuddle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «befuddle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/befuddle

لغات نزدیک befuddle

پیشنهاد بهبود معانی