امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Beguile

    bɪˈɡaɪl bɪˈɡaɪl
    آخرین به‌روزرسانی:

    معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

    verb - transitive
    فریب دادن، گول زدن، اغفال کردن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
    - She beguiled her classmates into doing the work for her.
    - همکلاسی‌هایش را گول می‌زد تا تکالیف او را انجام دهند.
    - Nothing can beguile that old man.
    - هیچ چیز نمی‌تواند آن پیرمرد را فریب دهد.
    verb - intransitive
    گول خوردن، اغفال شدن
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد beguile

    1. verb fool
      Synonyms:
      fool trick cheat deceive take con mislead delude dupe scam exploit manipulate betray have impose on take in entice lure hoodwink play burn snow gyp bluff finesse jockey juggle stick chisel shave double-cross seduce flimflam rook string along suck in rope in play for a sucker
    1. verb charm
      Synonyms:
      entertain attract amuse delight cheer divert distract occupy entice lure seduce solace engross turn on wow tickle send slay knock out knock dead vamp sweep off one’s feet tickle pink tickle to death

    ارجاع به لغت beguile

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «beguile» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/beguile

    لغات نزدیک beguile

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دودگیر دور از جاده دور از مد نظر دور افتاده کردن دور زدن یک مانع دور سر گردانی دور لگام دوران انتقاد دوران زوال دوران کیهان دوران خدمت نظام دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون دورفتاده دورنما مانند دوره فروشی کردن دورگه شدگی دورین دوزندگی کردن دوست خواهروار دوطرفگی