امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Belated

bɪˈleɪtɪd bɪˈleɪtɪd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

adjective
دیرشده، دیرتر از موقع، از موقع گذشته

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- Two days after her birthday, I sent her a belated birthday card.
- دو روز پس از زادروزش کارت تبریک دیرموقع خود را فرستادم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد belated

  1. adjective late, slow
    Synonyms: behindhand, behind time, delayed, long-delayed, overdue, remiss, tardy, unpunctual
    Antonyms: early, on time, punctual, timely

ارجاع به لغت belated

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «belated» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/belated

لغات نزدیک belated

پیشنهاد بهبود معانی