امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Beset

bɪˈset bɪˈset
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adverb
احاطه کردن، مزین کردن، حمله کردن بر، بستوه آوردن، عاجز کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- The fox was beset by farmers wielding clubs.
- روباه توسط روستاییان چماق به دست احاطه شده بود.
- Problems besetting the people of that country.
- مسائلی که گریبان‌گیر مردم آن کشور شده است.
- beset with jewels
- پیراسته با جواهر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد beset

  1. verb plague; hem in
    Synonyms: aggress, assail, attack, badger, bedevil, beleaguer, besiege, bug, circle, compass, dog, drive up the wall, embarrass, encircle, enclose, encompass, entangle, environ, fall on, fall upon, girdle, give a bad time, give a hard time, give one the business, give the needle, harass, harry, hassle, infest, invade, jump on one’s case, nag, nudge, overrun, perplex, pester, pick on, put the squeeze on, ride, ring, start in on, storm, strike, surround

ارجاع به لغت beset

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «beset» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/beset

لغات نزدیک beset

پیشنهاد بهبود معانی