امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Bespeak

bɪˈspiːk bɪˈspiːk
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adverb
قبلاً درباره‌ی چیزی صحبت کردن، از پیش سفارش دادن، حاکی بودن از

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- That room is bespoken.
- آن اتاق را قبلاً گرفته‌اند.
- a mansion that bespeaks wealth
- کاخی که نشانه‌ی ثروت است
- His talent bespeaks success.
- استعداد او نویدبخش موفقیت است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bespeak

  1. verb To give grounds for believing in the existence or presence of
    Synonyms: indicate, argue, attest, betoken, show, request, accost, address, announce, arrange, ask, mark, cite, discuss, point to, engage, exclaim, foretell, testify, hint, imply, witness, call for, reserve, point, speak, stipulate, signal, quest
  2. verb To cause to be set aside, as for one's use, in advance
    Synonyms: book, engage, reserve
  3. verb To talk to an audience formally
    Synonyms: address, lecture, prelect, speak
  4. verb To be or give a sign of; indicate:
    Synonyms: indicate
  5. verb To engage, hire, or order in advance:
    Synonyms: book

ارجاع به لغت bespeak

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bespeak» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bespeak

لغات نزدیک bespeak

پیشنهاد بهبود معانی