امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Besprinkle

bɪˈsprɪŋkəl bɪˈsprɪŋkl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

verb - transitive
پاشیدن، ریختن، افشاندن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد besprinkle

  1. verb To scatter or release in drops or small particles
    Synonyms: sprinkle, dust, powder, sparge
  2. verb To mark with many small spots
    Synonyms: bespeckle, dapple, dot, fleck, freckle, mottle, pepper, speck, speckle, sprinkle, stipple

ارجاع به لغت besprinkle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «besprinkle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/besprinkle

لغات نزدیک besprinkle

پیشنهاد بهبود معانی