امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Birth

bɜːrθ bɜːθ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    births

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable uncountable A2
تولد، پیدایش، آغاز، زایمان، زایش، ایجاد، شروع، اصل، نسب، مبدأ، خوش نامی، از اصل و نسب خوب، استعداد، ذوق، از بطن مادر، مادرزاد

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- His birth took place two years ago.
- تولد او دو سال پیش بود.
- birthing problems
- مسائل زایش
- from birth to death
- از تولد تا مرگ
- the birth of a nation
- پیدایش یک ملت
- He is Spanish by birth.
- اصل او اسپانیایی است.
- a man of low birth
- مردی از خانواده‌ی پست
- a man of birth
- مردی از خانواده‌ی اصیل
- a painter by birth
- نقاش مادرزاد
نمونه‌جمله‌های بیشتر
verb - transitive
به‌وجود آوردن، زاییدن
- to give birth to
- زاییدن
verb - intransitive
باردار شدن در کودکی و جوانی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد birth

  1. noun becoming alive
    Synonyms: bearing, beginning, birthing, blessed event, childbearing, childbirth, creation, act of God, delivery, labor, nascency, natality, nativity, parturition, producing, travail, visit from stork
    Antonyms: death
  2. noun beginning
    Synonyms: commencement, dawn, dawning, emergence, fountainhead, genesis, onset, opening, origin, outset, rise, source, start
    Antonyms: conclusion, death, end, ending, finish
  3. noun heritage
    Synonyms: ancestry, background, blood, breeding, derivation, descent, extraction, forebears, genealogy, heritance, legacy, line, lineage, parentage, pedigree, position, race, rank, station, status, stock, strain

Collocations

  • of noble birth

    نجیب‌زاده، از خانواده‌ی اشرافی

ارجاع به لغت birth

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «birth» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/birth

لغات نزدیک birth

پیشنهاد بهبود معانی