امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Bonny

ˈbɑːni ˈbɒni
آخرین به‌روزرسانی:

توضیحات

همچنین bonnie نیز نوشته می‌شود ولی حالت نوشتار bonny رایج است.

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
انگلیسی بریتانیایی زیبا، جذاب، تودل‌برو، دلپذیر، عالی، بی‌نظیر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- a bonny lass
- دخترک تو‌دل‌برو
- a bonnie child
- بچه‌ی زیبا
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bonny

  1. adjective Having qualities that delight the eye
    Synonyms: beautiful, comely, fair, handsome, pretty, ravishing, sightly, attractive, beauteous, blithe, buxom, good-looking, cheerful, gorgeous, chubby, bonnie, lovely, fine, gay, pulchritudinous, goodlooking, healthy, merry, stunning, plump, sportive, strong
  2. adjective Having pleasant desirable qualities
    Synonyms: good, nice, braw

ارجاع به لغت bonny

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bonny» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bonny

لغات نزدیک bonny

پیشنهاد بهبود معانی