امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Brainsick

آخرین به‌روزرسانی:

معنی

adjective
دیوانه، گیج

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد brainsick

  1. adjective Afflicted with or exhibiting irrationality and mental unsoundness
    Synonyms: crazy, demented, mad, unbalanced, daft, disordered, distraught, dotty, insane, lunatic, maniac, maniacal, mentally ill, moonstruck, off, touched, unsound, wrong, bonkers, cracked, daffy, gaga, loony, bananas, batty, buggy, cuckoo, fruity, loco, nuts, disturbed, nutty, screwy, wacky, crackers, non compos mentis, sick, unhinged

ارجاع به لغت brainsick

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «brainsick» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/brainsick

لغات نزدیک brainsick

پیشنهاد بهبود معانی