امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Break Off

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها

phrasal verb
تکه‌ای از چیزی را جدا کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
phrasal verb
به رابطه‌ای پایان دادن، قطع ارتباط کردن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد break off

  1. verb snap off something, end a relationship
    Synonyms: detach, disassemble, divide, part, pull off, separate, sever, splinter, take apart
    Antonyms: combine, join, mend
  2. verb end activity, to stop (temporarily)
    Synonyms: cease, desist, discontinue, end, finish, halt, pause, stop, suspend, terminate
    Antonyms: begin, start
  3. phrasal verb to become separate (from something)

ارجاع به لغت break off

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «break off» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/break-off

لغات نزدیک break off

پیشنهاد بهبود معانی