امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Breakable

ˈbreɪkəbl ˈbreɪkəbl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more breakable
  • صفت عالی:

    most breakable

معنی و نمونه‌جمله

noun adjective B2
شکستنی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- Children should not play with breakable objects.
- بچه‌ها نباید با چیزهای شکستنی بازی کنند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد breakable

  1. adjective easily hurt or destroyed
    Synonyms: brittle, crisp, crispy, crumbly, delicate, flimsy, fracturable, fragile, frail, frangible, friable, shatterable, shattery, splintery, vitreous, weak
    Antonyms: durable, sturdy, unbreakable

لغات هم‌خانواده breakable

ارجاع به لغت breakable

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «breakable» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/breakable

لغات نزدیک breakable

پیشنهاد بهبود معانی