امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Brigade

brɪˈɡeɪd brɪˈɡeɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    brigaded
  • شکل سوم:

    brigaded
  • سوم‌شخص مفرد:

    brigades
  • وجه وصفی حال:

    brigading
  • شکل جمع:

    brigades

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive
تیپ، دسته، تشکیلات

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- brigade commander
- فرمانده‌ی تیپ
- The anti-nuclear brigade officially protested.
- مخالفین بمب اتم رسماً اعتراض کردند.
- the fire brigade
- گروه (یا اداره‌ی) آتش‌نشانی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد brigade

  1. noun fleet of trained people
    Synonyms: army, band, body, company, contingent, corps, crew, detachment, force, group, organization, outfit, party, posse, squad, team, troop, unit
    Antonyms: individual, one

ارجاع به لغت brigade

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «brigade» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/brigade

لغات نزدیک brigade

پیشنهاد بهبود معانی