امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Brilliance

ˈbrɪljəns ˈbrɪljəns
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
تابش، درخشندگی، برق، زیرکی، استعداد

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- the brilliance of a diamond under sunshine
- درخشش الماس در نور آفتاب
- His (intellectual) brilliance impressed everyone.
- هوش سرشار او همه را تحت تأثیر قرار داد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد brilliance

  1. noun Exceptional brightness and clarity, as of a cut and polished stone
    Synonyms: brilliancy, fire, glare, luminosity, radiance, blaze
  2. noun Liveliness and vivacity of imagination
    Synonyms: genius, brilliancy, fire, inspiration
  3. noun Brilliant, showy splendor
    Synonyms: magnificence, brilliancy, glitter, glory, gorgeousness, resplendence, resplendency, sparkle, splendor, sumptuousness, glitz, splendour, plushness, imposingness, grandeur, grandness, ritziness, saltiness, splendiferousness

ارجاع به لغت brilliance

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «brilliance» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/brilliance

لغات نزدیک brilliance

پیشنهاد بهبود معانی