امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Broadcasting

ˈbrɒːdkæstɪŋ ˈbrɔːdkɑːstɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    broadcast
  • شکل سوم:

    broadcast
  • سوم‌شخص مفرد:

    broadcasts

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable
پخش (برنامه‌ی رادیویی و تلویزیونی)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- The broadcasting of live sports events is a major source of revenue for television networks.
- پخش زنده‌ی رویدادهای ورزشی منبع اصلی درآمد شبکه‌های تلویزیونی است.
- The rise of online streaming services has changed the landscape of broadcasting.
- ظهور سرویس‌های استریم آنلاین، چشم‌انداز پخش را تغییر داده است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد broadcasting

  1. noun informing via electronic media
    Synonyms: airing, air time, announcing, auditioning, newscasting, performing, posting online, putting on program, radio, reporting, telecasting, television, transmission, transmitting

ارجاع به لغت broadcasting

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «broadcasting» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/broadcasting

لغات نزدیک broadcasting

پیشنهاد بهبود معانی