امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Brutish

    ˈbruːtɪʃ ˈbruːtɪʃ
    آخرین به‌روزرسانی:

    معنی و نمونه‌جمله

    adjective
    حیوانی، پست، بی‌شعور، درشت، خشن، ددمنش

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام
    - "Man's life is nasty, brutish and short."
    - «عمر بشر ناخوشایند، حیوانی و کوتاه است.»
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد brutish

    1. adjective Resembling a beast; showing lack of human sensibility
      Synonyms: bestial, beastly, brute, brutal

    ارجاع به لغت brutish

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «brutish» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/brutish

    لغات نزدیک brutish

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    حاشاپذیر حرف ربط همپایه حرق حرکت کردن با زحمت حرکت کردن باخشونت حساب شدنی حشیشه البرق حفظ کردن از حرارت حق الامتیاز نفت حق به جانب کردن حقیرشماری حلقاویز کردن حلقه پیستون حمام کردن حمله متقابل حوزه فرعی حکم اتهام حکم تملک موقت حکم کردن از پیش حکمت ارسطو حیران کردن حیفا حیوان ابرش حیوانی کردن حلقه زینتی حس باصره حرکت کردن با تکان های تند و ناگهانی